سفارش تبلیغ
صبا ویژن







هوالمحبوب    

 با سلام    

مراسم یادواره برای مسیح کردستان (شهید بروجردی )و همررزمانش  

 

 

چهارشنبه شب یک اس ام اس به چند نفر از دوستانم زده بودم در خصوص صلوات فرستادن برای تعجیل در ظهور آقا امام زمان (عج) و متقابلا یکی از دوستان بسیار عزیزم که از رزمندگان شجاع کردستان و جانباز سرافراز این انقلاب است  اس ام اسی برایم فرستاد و گفت علیرضا خونه تماس بگیر القصه با تماسی که با ایشان گرفتم دعوت شدم به مراسم نکوداشت تکریم از شهیدان لاله های سرخ سرزمین مجاهدت های خاموش، مهاجرین و انصار شهید و هم رزمان مسیح کردستان سردار سرلشکر پاسدار شهید محمد بروجردی فرمانده قرار گاه حمزه سیدالشهداء(ع) با خوشحالی ساعت 6:30 بعد از ظهر خودمو به مراسم رسوندم طبق معمول آقا رضا محمدی دم درب ورودی ضمن خوشامدگویی از بچه های قدیم کردستان برای پذیرایی به مسئولین مربوطه معرفی می کرد از دیدن روی ماهش خیلی خوشحال شدم دو سه تا عکس همون اولی ازش گرفتم سراغ بقیه دوستان رو گرفتم مثل رضا غزلی ، جواد حسینی ،برادر اکبر .... گفت هنوز نیومدند.

رفتم داخل سالن مجری داشت دکلمه می کرد حال عجیبی پیدا کرده بودم قطرات اشک امونم رو بریده بود یاد آن روزهای خوب خدا که در کردستان بودم افتاده بودم یاد شهید بروجردی با چهره همیشه متبسمش یاد آن قامت همیشه متواضحش یاد بقیه دوستانم افتاده بودم دلم می خواست کسی اونجا نبود تا ناله های دلم را فریاد بزنم خوشا یاران که رفتند و بدا برما که ماندیم  مجری دکلمه می کرد و شخصی دیگر با نوایی دلنشین از کردستان می گفت دلم داشت پر می کشید یکی از زیباترین خاطراتی که از شهید بروجردی که بحق مسیح کردستان بود به خاطرم آمده بود مریوان فکر می کنم پاییز سال 59 بود شهید بروجردی برای یکی دو روزی اومده بود مریوان شب تو واحد ما می خوابید ساعت یک و دو نیمه شب بود من طبق معمول رفته بودم بیرون که توی شهر گشت بزنم اعتقاد داشتم بجای اینکه  ضدانقلاب  فضا را برای ما ناامن کنند ما باید فضا رو برای ضدانقلاب ناامن کنیم تازه از واحد خارج شده بودم یکباره دیدم مردی از کنار پیاده روبه سمت ساختمان ما  آهسته حرکت می کند به سمتش رفتم دیدم شهید بروجردی عزیز است یک  اسلحه یوزی پشتش بود در نگاه اول احساس کردم چهره اش گرفته است سرش پایین بود از اینکه او را می دیدم خوشحال بودم و با خوشحالی به سمتش رفتم واقعا دوستش داشتم گفتم برادر محمد شمایید تا مرا دید چهره اش دوباره متبسم شد آن خنده زیبا بر لبانش نشست پرسیدم تا این وقت شب کجا بودید ، نیاز نبود به من که تنها یک نیروی ساده  بودم پاسخی بدهد اما با همان چهره متبسم گفت به دیدار یکی از رزمندگان پیشمرگ مسلمان رفته بودم ظاهرا آن رزمنده پیشمرگ مسلمان مجروح شده بود و شهید بروجردی در همان مدت کمی که داشت به دیدار آن رزمنده رفته بود واقعیتش پیشمرگان مسلمان کرد هویت سازمانی خودشونو از شهید بروجردی که بنیان گذار سازمان پیشمرگان مسلمان کرد بود می دانستند و اونو مثل یک فرزند و یا مثل یک برادر و جوانانشان مثل یک پدر دوست داشتند بعد از این صحبت کوتاه که شاید یکی از درسهای بزرگ زندگیم بود از او جدا شدم او به سمت واحد رفت تا استراحت کند تا برای جلسات عملیاتی فردا آماده شود و من به سمت کوچه پسکوچه های شهر تا با حضورم امکان حضور ضدانقلاب را در شهر را بگیرم .

  

  

نقطه ضعف مراسم  

مراسم ادامه داشت شاید تنها نقطه ضعف مراسم حضور محسن رفیق دوست به عنوان کسی که اولین بار شهید بروجردی رو به امام (ره) معرفی کرده بود ، بود به اعتقاد من امثال رفیق دوست در مسیرانقلاب نتوانستند ادامه مسیر بدهند آلوده شدن به مسائل اقتصادی و حتی این اواخر مسائل سیاسی نشان داد اینها رهرو خوبی برای امثال شهید بروجردی نبودند به نظرم خواسته بودند بنحوی با حضور رفیق دوست در این مراسم  به حرمت خون شهید بروجردی تطهیر شود  وقتی ایشان شروع کرد به سخنرانی از سالن خارج شدم وقتی مجددا برگشتم دیدم از فعالیتهای شهید بروجردی در مراسم ورود امام (ره) و ماموریت حفط جان امام توسط وی می گوید در پایان به نکته ای ایشان اشاره کردند که امیدوارم همین نکته باعث نجات امثال رفیق دوستها بشود وی از ولایت پذیری شهید بروجردی گفت و همگان را به اطاغت از ولایت فقیه فراخواند اینجا بود که کمی اخمم باز شد و دعایش کردم که انشاالله حقیقت انقلاب را بفهمد و در مسیر ولایت فقیه و انقلاب حرکت کند و فعالیتهای اقتصادیش را شفاف و در این مسیر حق الناس را در نظر بگیرد .

زیباترین صحنه این همایش

در ادامه مراسم یکی از زیباترین صحنه ها رقم خورد مجری خوش ذوق و متبحر این مراسم از مادر شهید بروجردی دعوت کرد به بالای سن بیاید او با کمک برادر شهید بروجردی به سختی خود را به بالای سن رسوند و بعد از آن مجری از همسر بزرگوار شهید بروجردی نیز درخواست کرد در کنار مادر شهید قرار گیرد و د رادامه مجری از سردار مشایخی فرماده بسیج اصناف درخواست کرد به نمایندگی از همه رزمندگان پای مادر شهید بروجردی را به نمایندگی همه مادران شهید ببوسد اشکها جاری بود همه آرزو  داشتند آنجا بودند تا پای این مادر را غرق بوسه کنند تا به او بگویند خوشا به سعادتت که چنین فرزندی را در دامن خویش پرورش دادی و سردار مشایخی به زانو در آمد سرش را خم کرد و بر پای مادر شهید و خاک زیر پای آن بوسه زد .

 یاد باد آن روزگاران یاد باد  کاش همه ما بتوانیم رهرو صادقی برای آن شهیدان باشیم صبح جمعه بازهم به بهشت زهرا رفتم و در هوایی که بوی شهادت  می داد در کنار مزار و مرقد شهید بروجردی و دیگر دوستانم با گوش دادن به نوای دعای ندبه ای که از سالن دعای ندبه بهشت زهرا (ع) به گوش می رسید برای حفظ انقلاب و رهبر عزیزم به دعا نشستم و از خداوند متعال خواستم هر چه زودتر چشم مردم نجیب و انقلابی ایران را به دیدن نور جمال بی مثال آقا حجت ابن الحسن (ع}) روشن کند . آلهی آمین



  • کلمات کلیدی :

  • نوشته شده توسط :حاج رضا::نظرات دیگران [ نظر]
    کلیه ی حقوق این وبلاگ متعلق به نویسندگان آن می باشد
    گروه فناوری اطلاعات آن لاین تکنولوژی